سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

ما غایبم تو حاضری ... مثل همیشه

                                           این بار هم خطی بزن مثل همیشه

راحتر از با ما شدن، تنهاییت شد

                                         تکلیفمان تنها شده ... مثل همیشه

ما عاشقی را فارقیم ... حرفی نداریم

                                     وقتی تو تنهایی ... ببخش مثل همیشه

چشمانمان را لحظه ای مهمان کن آقا

                                        مردند بی تو در معصیت های همیشه

این دل برای ما دگر معنی ندارد

                                            معنا بده بر خاک غم مثل همیشه

بی معرفت هستیم و "عَرِّفْنِی" بخوانیم

                                         عَرِّفْ به حق مادرت ... مثل همیشه

شب های جمعه نامه مان را تا باز کردی

                                   اشک ریختی و توبه کردی تو ... همیشه...


نوشته شده در یکشنبه 91/5/15ساعت 1:58 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

و کربلا آفریده شد تا عشق جهانگیر شود ...

-ای خدای آب !

ما را چنان تشنه بخواه

که هیج آبی جز عطش کربلا سیرابمان نکند...

-کل ارض کربلا ،

همه جا مهمان حسینیم...

همه...

-کل ارض کربلا،

عالم تجلی گاه ارباب ماست...

-کربلا چنان خراب می کند که نتوان ساخت...

و چنان می سازد که نتوان خراب کرد...

-کربلا اگر نبود

زمین

آیا

باز هم جاذبه داشت؟!

-کربلا خانه ی ماست؛

والحق

هیچ کجا خانه ی آدم نمی شود...

-هر که از کربلا گذشت،

به خدا نرسید؛

و هر که به خدا رسید،

از کربلا گذشت...


نوشته شده در یکشنبه 91/5/15ساعت 10:17 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

 

امشب، به ستایش و تمجید، بر رخساره ماه بوسه می‌زنیم که برای چراغانی شب میلاد تو، تمام چهره منور خود را به آسمان هدیه داده است.

ستاره‌ها را باید امشب بیشتر دوست داشت؛ چرا که هر یک، تنها به شوق دیدار تو سوسو می‌زنند.

امشب، ستاره‌ها فراوان‌تر از همه شب‌ها هستند؛ ستاره‌هایی که سرک کشیده‌اند برای دیدن چشمان تازه گشوده تو. خداوند، از آن بالا، تو را به تمام پری‌های ملکوت نشان می‌دهد تا جلوه جمال حق را از نزدیک ببینند و بشناسند، تا تضمین زیبایی عالم را باور کنند، تا بدانند که پروردگار حکیم، زمین را به چه امیدی آفرید.

سلام کودک آفتاب!

 

 

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 91/5/14ساعت 10:3 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

اللَّهُم‏ ... اجْعَلْ طَاعَتِی لِوَالِدَیَّ وَ بِرِّی بِهِمَا أَقَرَّ لِعَیْنِی مِنْ رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ، وَ أَثْلَجَ لِصَدْرِی مِنْ شَرْبَةِ الظَّمْآنِ حَتَّى أُوثِرَ عَلَى هَوَایَ هَوَاهُمَا، وَ أُقَدِّمَ عَلَى رِضَایَ رِضَاهُمَا  (دعای 24 صحیفه سجادیه)



خداوندا!... اطاعت از والدینم و نیکی به آن دو را در نظرم از لذت ِ خواب در چشم فرد خواب آلوده، شیرین تر قرار ده! و (این اطاعت و نیکی را) برای سوز سینه ام از شربت گوارا در ذائقه ی فرد تشنه خنک تر گردان! تا خواسته آنها را بر خواسته خود ترجیح دهم و خرسندی آن دو را بر خرسندی خودم مقدم دارم.



*************************************



حالا که قرار شده، مهمان ویژه ات باشم


حلاوت و شیرینی طاعتت را به زلال نیکی در حق پدر و مادرم، دو چندان کن 1


چنان کامم را به لذتِ نابِ نیکی به آنها و اطاعتشان 2 عادت بده که هیچ لذت مادی با آن برابری نکند!





1. وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً  (نساء:36)


2.وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً  (لقمان:15)


نوشته شده در شنبه 91/5/7ساعت 12:13 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

دری را گشوده اند به وسعت دامنه اجابت! سفره ای را گسترده اند به بی کرانگی یک دعوت عاشقانه. سلامی را منتظر نشسته اند به نیازمندی یک بنده؛ یک عبد ضعیف؛ یک عاشقِ مسکین؛ یک من و یک توِ محتاج! رخصت داده اند به نجیبانه ترین نگاه معصومی که پناهی جز این آستان غنی نیافته است!

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 91/4/31ساعت 1:36 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

صدای پای بهاری دوباره، صدای پای بهاری همیشه می آید.

مدتی است پلکم می پرد؛ شاید خبر از میهمانی عزیز است.

مدتی است دلم برای آمدنش شور می زند.

می آید مثل هر سال؛ وقتی که خسته ایم، وقتی که داریم کهنه می شویم و سنگین و سخت و سربی.

می آید؛ به موقع می آید و هیچ وقت دیر نمی کند؛ با یک بغل گل محمدی راز و نیاز می آید؛ با گل دعای سحر و نسیم دم افطار؛ وقتی از گذر ایام به غفلت می رسیم، وقتی از عبور روزهای تکراری جاده دلمان برف گیر می شود و پاهای مسافر ایمانمان یخ می زند، می آید برای تازه شدن ما.

می گویم مثل بهار؛ چون بهار، بهانه ای برای تازه شدن است. می گویم بهار؛ چون بهار باده نوشان، مستی و فرزانگی است.

می گویم بهار؛ زیرا فصل شکفتن انسان است، چون گل هایی که در دامن کوه های سرسبز به بهانه عبور جویباری عاشق، می رویند.


نوشته شده در شنبه 91/4/31ساعت 1:28 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

در آستانه زمان، صدای مؤذن است که بار دیگر نوید سحر می‌دهد و جهانی را سِحر می‌کند.

بوی لحظه‌های قشنگ نیاز، تمام گلهای ناز را درمی نوردد.

صدای پرنجوای خاکیان، عشق به معبود را تا حضور افلاکیان پرواز می‌دهد.

و ما که منت‌دار پروردگاریم؛

باید به شکرانه حضور این فرصت ناب، دست به استغاثه بریم و سر بر سجده نهیم.

بار دیگر فرصتی دست می‌دهد تا از شمیم پاک وحی، بهره بریم.

و دعایمان همراه با دعاهای خالص و پاک، تا محضر رب، اوج گیرد.

هیچ اندیشیده ایم برای من یا تو شاید ماه رمضانی دیگر نباشد و این آخرین شام‌های افطار و سحرهای ضیافت باشد. و دیگر زمانی نباشد تا در آن شب قدری را قدر بنهیم و حضرت علی(ع) را در محراب خون یاد کنیم.

  ادامه مطلب...

نوشته شده در دوشنبه 91/4/26ساعت 11:18 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

سکوتم را در هزار فریاد شعله ور می‌پیچم و منتظر می‌مانم.

به روزی دلخوشم که می‌آیی و دیوار بلند انتظار، فرو می‌ریزد.

آدینه ای بزرگ که به اندازه تمام روزهای جهان، وسعت دارد؛ آن گونه باشکوه که تصورش تمام جانم را به غلیان می‌آورد.

  ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 91/4/21ساعت 4:8 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

 «آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش»

از اولین سطر این نوشته بوی گریه می‌پیچد در کلمات.

آقا! غریبم؛ غریب‌تر از آن که بدانم کُدام روز ناممکن در تقدیر سیاهم پیچیده.

چهارده قرن است به آستانه اجابت می‌آیم و با دست‌های خالی بر می‌گردم.

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 91/4/14ساعت 4:49 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

یا موعود!

شمیم آمدنت چون بوی عود، مشام جهان را پر کرده است.

به راه آمدنت؛

کبریت روزهایم را یکی یکی روشن می‌کنم.

جمعه‌هایم یکی یکی چون شمع‌ها به راه تو قد می‌کشند،می‌سوزند، آب می‌شوند

تا کی باید در انتظار بمانم؟

  ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 91/4/14ساعت 4:42 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

<   <<   36   37   38   39   40   >>   >

 Design By : Pichak