سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

یاس ها امروز بوی اشک می دهند.

ایام فاطمیه که می‌رسد، دل‌های عاشق و بی‌قرار، «سرود غم» می‌خواند و... منظومه اندوه می‌سراید.

وقتی یک بوستان، خزان زده شود؛ وقتی یک گل، پرپر گردد؛ وقتی بلبلی به هجران گل مبتلا شود؛ چه می‌ماند؟ جز فصل نالیدن و موسم گریستن؟ فاطمیه، همان فصل و موسم است.

 داغ غربت علی(ع)، کوه‌ها را از هم متلاشی می‌کند، اما فراق فاطمه، تنها علی را داغدار نکرد، بلکه چشم فضیلت‌ها در داغ میوه دل پیامبر، خون گریست و دیدگان ارزش‌ها، همواره گریان آن مظلومه تاریخ ماند.

 آسمان دل شیعیان ابری است و هوای چشمان‌مان به یاد «رنج فاطمه» و «غربت علی»، بارانی است.

امروز ما، در فاطمیه‌ای به وسعت تاریخ، سر بر شانه «مظلومیت شیعه» می‌گذاریم و آرام می‌گرییم.

ای به خاک آرمیده افلاکی!

شهادتت، به «حق» شهادت می‌دهد و «رفتن»ات، «رفته»ها را به یادها می‌آورد.

خفتنت درخاک تیره، خفتگان تیره روز را بیدار می‌کند.

مزار پنهانت، پنهان‌ها را آشکار می‌کند، گریه‌هایت، از خنده‌های ناحق پرده بر می‌دارد.

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 95/11/23ساعت 10:3 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

در سکوت جاری لحظه‌ها، غنچه‌ای رو به آسمان عشق می‌شکفد و خانه کوچک باغبان عشق را سرشار از عطر خوش ملکوت می‌کند .

بوی گل یاس، دوباره در کوچه‌های مدینه می‌پیچد و دل‌های عاشق را به وجد می‌آورد. همهمه‌ای در گوش شهر می‌پیچد؛ طوبای رسالت دوباره به بر نشسته و ستاره‌ای دیگر بر خانه وحی فرود آمده است.

لبخند بر لبان علی و زهرا شکوفاست و گرمی‌ بوسه‌هایشان گونه‌های طفل را گلگون کرده است.

خوش آمدی، ای پرستار ساقه‌های شکسته کربلا!

ای عزیز خاندان ‌هاشم، «عقیله» بانو!

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 95/11/14ساعت 12:39 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

از ابرها نور می‌چکد.

بوی بال فرشتگان، هوا را آکنده است .

عطر نفس‌های ایزدیان در نسیم می‌وزد و هوا از شکوه شکوفه سرشار است.

زمستان است، اما جهان سبز است و زمین در رودخانه شادی تن می‌شوید.

انتظاری شگفت تمام جهان را گرفته و سکوتی پر از تلاطم و خروش در کوچه‌ها ایستاده.

امروز، رویدادی شگرف در پیش است.

مردم هیچ گاه آسمان را چنین عاشقانه دوست نداشته‌اند.

ابرها هیچ وقت چنین عزیز نبوده‌اند.

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 95/11/12ساعت 9:48 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

میان شعله‌ها جان می‌فشانی

 پر ققنوسیت را می‌گشایی

تو را با مهر مردم می‌شناسند

خلیل اللهی و آتش نشانی

شعله‌های سرکش و خشمگین و سوزان را فرو می‌نشانی با دنیایی از دلهره.

خط‌های سرنوشت بسیاری از انسان‌ها به پیشانی تو گره خورده است.

سرنوشت‌های سوخته را با ابرهای عشق، به بهار پیوند می‌زنی و هر کجا که قدم می‌گذاری، امید جوانه می‌زند.

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 95/11/2ساعت 11:27 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak