سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

بســیار ســخـت اســت بـر مـا که هــمه را ببیــنیـم
و تـو را نبــنیـم!
و هیــچ صـدایی حتــی آهســته هـم
از تو به مـا نرســد...

فرازی از دعای نــدبه



نوشته شده در شنبه 91/7/29ساعت 2:57 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

فهمیده ام؛
فرقی نمیکند
پاییز باشد یا بهار،
وقتی تــــــــو نیستی،
هیـچ چیز رنگ خودش نیست ...‏



نوشته شده در شنبه 91/7/29ساعت 9:44 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

لب جاده که انتظارم را آفتاب می‌گیرم، درختان، تکرار سایه‌های همیشه و جز نسیمی‌ که هر چند گاه رقص را در برگ‌هایشان جاری می‌کند چیزی کهنگی لحظه‌هایم را نمی‌تکاند و جاده، تحفه‌ای جز غبار و دلتنگی نیست.

کوچه‌های همسایه پاییز در برگریزان همیشه لحظه‌هایشان، به تماشای عابرانی که بی‌تفاوت عبور می‌کنند، نشسته‌اند و پنجره‌ها، رویای باز شدن به وسعت بالندگی را در خواب‌هایشان پلک می‌زنند.

تو که این‌ها را می‌دانی، این پروازهای مسموم را لمس می‌کنی، پنجره‌های را می‌شنوی و صدای دلتنگی باد را که در پرده‌ها پیچیده، می‌بینی!

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 91/7/27ساعت 3:2 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

لوح مقدرات به هم خورده خاک است؛

آسمان در هم پیچیده است؛

ستاره‌ای روشن نیست؛

ماه، در سوی دیگر آسمان فرو ریخته است؛

شیطان، پشت درهای بسته نامردی، زهر در کاسه می‌ریزد.

آسمان در خویش مچاله می‌شود از اندوه؛ خاک، تاب نمی‌آورد؛

واپسین لحظات نفس کشیدن بغداد است در هوایی که مولا در آن نفس می‌کشد.

ادامه مطلب...

نوشته شده در دوشنبه 91/7/24ساعت 3:33 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِىَّ اللَّهِ
سلام بر تو اى ولى خدااَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ
سلام بر تو اى حجت خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللَّهِ فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ
سلام بر تو اى نور خدا در تاریکی‌هاى زمین

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
سلام بر تو اى فرزند رسول خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلى آبآئِکَ
سلام بر تو و بر پدران (پاک) تو

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلى اَبْنآئِکَ
سلام بر تو و بر فرزندانت

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلى اَوْلِیآئِکَ اَشْهَدُ اَنَّکَ
سلام بر تو و بر دوستانت گواهى دهم که به راستى تو

قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَ آتَیْتَ الزّکوةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ
برپاداشتى نماز را و بدادى زکات را و امر به معروف و نهى از منکر کردى

وَ تَلَوْتَ الْکِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ جاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ
و تلاوت کردى قرآن را چنانچه باید و جهاد کردى در راه خدا آن طور که شاید

وَ صَبَرْتَ عَلَى الاَْذى فى جَنْبِهِ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ اَتَیْتُکَ زآئِراً
و شکیبا بودى بر آزار مردم در مورد (کار) خدا تا مرگت فرا رسید آمده‌ام به درگاهت براى زیارت

عارِفاً بِحَقِّکَ مُوالِیاً لاَِوْلِیآئِکَ مُعادِیاً لاَِعْدآئِکَ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ ربک
در حالى که عارفم به حق تو و دوست دارم دوستانت را و دشمنم با دشمنانت پس شفاعت مرا بنما در پیشگاه پروردگارت


نوشته شده در دوشنبه 91/7/24ساعت 1:15 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

خدایا، چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بی خبرند،

عظمت عشق تو را نمی شناسم.

فقط میدانم که معبود این دل خسته هستی

و اگر دیده از من برگیری خواهم مرد !


پس رهایم نکن ...


نوشته شده در دوشنبه 91/7/24ساعت 12:7 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

سلام جمکران
می دونم غروب جمعه ها دل تو هم مثل دل من می گیره....
می دونی چرا...
چون دل ارباب می گیره...




جمکران این جمعه هم گذشت و اما یار نیامد...



نوشته شده در شنبه 91/7/22ساعت 10:35 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

 

کسی آرام می آید،نگاهش خیس عرفان است،
قدمهایش پر از معنا،دلش از جنس باران است
کسی فانوس بر دستش به سان نور می آید
امید قلب ما روزی ز راه دور می آید


نوشته شده در شنبه 91/7/22ساعت 10:34 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

گفتند یار رفته سفر باز می رسد

بیش از هزار سال گذشت و خبر نشد

یعقوب وار این پدر پیر روزگار

چشمش به راه ماند و خبر از پسر نشد

کجاست آن یار سفر کرده، آن مسافر غریب، در کدامین سرزمین منزل دارد و در کدام دیار مأوا؟

کجاست او که واسطه فیض است و حبل المتین ، فرزند فاطمه(س) است و از سلاله پاک حسین (ع)؟

کجاست اَبَرمرد تاریخ ، آن یگانه دوران و منجی نسل انسان؟

دیر زمانی است که چشم در راهیم و به انتظار مقدمش ثانیه شمار لحظه ها.

پس چرا نمی آید؟

چرا نسیم وصال نمی وزد و فصل خزان نمی رود؟ چرا فرقت و هجران رخت بر نمی بندد و روزگار رهایی سر نمی رسد؟

نکند ، نکند این به درازا کشیدن ایام هجر از ما باشد؟


ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 91/7/20ساعت 1:48 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

 

سرودن شعری بسیار پربار و پرمعنی ، آن هم خالی از حتی یک نقطه ، کافیست تا به پختگی هنر و جایگاه والای ادبی استاد بزرگوار،علامه حسن زاده آملی پی ببریم.

 

علامه حسن زاده آملی شعری بدون نقطه در وصف پیامبر اعظم (ص) سروده‌اند که بدین ترتیب است:
 
محمود مسلم ملائک
امار مطاع در ممالک
 
هم سالک و هم سلوک و مسلوک
او مالک و ماسواه مملوک
 
هر حکم که داد هر دل آگاه
سر لوحه حکم اسم الله
 
اسمی که در او دوای هر درد
اسمی که روای مرئه و مرد
 
اسمی که مراد آدم آمد
اسمی که سرود عالم آمد
 
سوداگر اگر در او دل آسود
سودا همه سود دارد و سود
 
مر همدم کردگار عالم
کی هول و هراس دارد و همّ
 
دل در حرم مطهر او
گل گردد و هم معطّر او
 
هر دل که ولای وصل دارد 
همواره هوای وصل دارد
 
موسی که هوای طور دارد
کی دل سر وصل حور دارد
 
ای وای مر آدم هوس را
دل داده کام سگ مگس را
 
در وصل صمد رسد رصدگر 
در اسم احد رود سراسر
 
درگاه سحر مراد سالک
دادار دهد علی مسالک
 
لوح دل آملی اوّاه
دارد صور ملائک الله?


نوشته شده در پنج شنبه 91/7/20ساعت 11:31 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

 Design By : Pichak