سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

زمستان بود، هوا سرد و زمین افسرده، گلی یافت نمی‌شد، سرها در گریبان بود. جمود سراسر شهر را فرا گرفته بود.
روزهای سرد سال را به سختی و با زحمت گذراندیم.
در کوچه پس کوچه‌های اسفند قدم می‌زدم که از دور دروازه بهار را دیدم که ما را به خود می‌خواند.‏

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 88/12/20ساعت 9:45 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

باید این لباس مندرس، این عبای کهنگی را به دور انداخت و نو شد
باید طرحی نو انداخت و با آمدن بهار خود را بهاری کرد
باید خود را از جمود و ماندگی رهانید
باید جاری شد، رویید و رویاند

ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 88/12/16ساعت 3:1 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak